تنديس اخلاص
نويسنده:محمدرضا غلامى
منبع:روزنامه رسالت

تقديم به او که با کوله‌بارى از ستاره کوچيد و خورشيد را با راه آشتى داد. راهى که به شهر خدا مى‌رسيد هرگز حديث سبزباران شنيده‌اى که با حضور نجيبش غبار غصه را به سيلاب سپارد؟ تو سبزينه‌ترين باران نجات بودى که باغچه‌هاى شهر را با گل ايمان مزين کردي.تو خورشيد بودى که ستارگان وامدار نور تو بودند و شبا هنگام که ديده از اغيار پنهان مى‌ساختى برآسمان‌ها طلوع مى‌کردى تا ستاره‌ها طريق تو را طى کنند.تو عصاره عشق بودى که آسمان به خاک تقديم کرده بود.... و من از مردى سخن مى‌گويم که فرشتگان آسمان او را بهتر مى‌شناسند. آفتاب هر صبح پيشانى بلندش را بوسه مى‌زد و دستهاى توانمندش، مشرق خورشيد را نشان مى‌داد.پير عارفى که کوه‌ها بر زانوانش تکيه داشتند و صخره‌ها وامدار مقاومتش بودند. ايمان تکيه‌گاهش بود و قرآن چراغ هدايتش، دريا،‌ قطره‌اى از زلال انديشه‌اش بود و موج، نمونه‌اى از جوش و خروش مردانه‌اش. انگار همين ديروز بود که لباس رزم بر تن کرد و خدمت پير جماران رفت تا اذن ميدان بگيرد و در کنار جوانان خود ساخته در مقابل بعثيون بايستد اما امام و زعيم قوم او را به وظيفه‌اى ديگر که همان تربيت طلاب بود سوق داد شاگردان بسيارى که متخلق به آداب اسلامى بودند، هم اينک ستونهاى نورى هستند که دورادور خويش را روشن کرده و به اطرافيان درس‌هاى زندگى مى‌دهند.
او عبدالکريم بود و ذاتش کريم. زمين از يمن وجودش به آسمان مى‌باليد. شاگردى که عمرى تلمذ از درس و بحث و مرام ايشان گرفته بود، مى‌گفت که شاخصه اصلى ايشان بعد از قوت ايمان و نيروى خدايى‌شان، مردمدارى و خلوص‌نيت ايشان است که زبانزد خاص و عام بود. بازار سيداسماعيل و مدرسه امين‌الدوله،‌ يادگار همين رفت و آمدها بود و طلبه، دانشجو، سرباز، کاسب، کارمند، دستفروش و ... او را از صميم قلب دوست داشتند و او به عبارتى تنديس اخلاص بود. لبخندهايش تبلور نشاط معنوى‌اى بود که از درون او مى‌جوشيد و او جميع خوبى‌ها بود. در درس مستحکم‌، در عبادات مصمم،‌در رفع حوائج مردم پيگير و مستمر و در برخوردها متواضع.‌ برايش مقام دنيوى مطرح نبود.
خدايش با ارباب عالم حضرت سيدالشهدا(ع) محشورش فرمايد. هم او که در توسل يد طولايى داشت و چقدر به روضه باب‌الحوائج سرباز کوچک حضرت ابا‌عبدالله الحسين(ع) على‌اصغر(ع) ارادت خاص داشت و با اين نام گره‌هاى بسيار بزرگى با دستان کوچکش باز کرده بود و حالا او ما را در ميان خيل دنيايى‌ها و مصنوعات بشرى با هياهوى کذايى تنها گذاشته است و بندهاى اسارت دنيا را پاره کرده و به آرزوى ديرينش که رسيدن به آسمانيان و اهل‌بيت(ع) است دست پيدا کرده روحش شاد و راهش پررهرو باد.
در پايان بعضى از جملات قصار ايشان را جهت تبرک خدمت خوانندگان تقديم مى‌نمائيم.
باشد که مولاى عارفان اميرالمومنين على بن ابيطالب(ع) ما را نيز در زمره مشتاقان و محبان خويش جاى دهد انشاالله.

سخن يار

انسان يک استاد مى‌خواهد و يک رفيق بيدار.
اگر خدا را مى‌خواهى بايد از خوديت خودت بگذري.
عمرشما در اثر خدمت به مردم زياد مى‌شود.
عاقل بدون ايمان، شيطان است.
شب زنده‌دارى بر عمر و روزيتان مى‌افزايد.
هرکس تفقه در دين پيدا کند حکيم است.
اول سفر الى‌الله، سحرخيزى است.
درس فلسفه بايد در کنار درس اخلاق باشد.
آب حيات در درون تاريکى است.
اعتبار شما نسبت به پروردگار متعال به اندازه زحمت خود شماست.
در هر کارى که هستيد علم اخلاق لازم بر شماست.
مبادا نعمت‌هاى خداى متعال، شما را مغرور کند.
اگر بخواهيد از دنيا استفاده کنيد بايد اول از پله آخرت شروع کنيد.
در آخرالزمان شيطان مى‌آيد و اول کارى که مى‌کند عقيده‌ها را مى‌برد.
در آخرت عمل شما معرفت شماست.
يا عالم باش،‌ يا متعلم، يا مستمع و يا دوستدار علم باش.
ملاک در مومنين، عطوفت، مهربانى و انسانيت است.
آيا کسى را که دوست داريد نبايد با او خلوت کنيد؟!
از ريزه‌کارى‌هاى تهذيب اخلاق، مراقب رفتار بودن در منزل است.
اگر از راه غيرخدا مى‌خواهيد ثروت به دست آوريد فقير خواهيد شد.
تمام مشکلات اجتماعى ما از عمل خود ما سرچشمه مى‌گيرد.
5 چيز قلب را منور مى‌کند: 1- کثرت قرائت سوره مبارکه توحيد 2- کم‌خورى 3- مجالست با علما و دانشمندان دين 4- مشى در مساجد 5- نماز شب.
هرچه مى‌توانيد و در هر لباسى که هستيد احسان به خلق بکنيد.
و بهترين مردم، نافع‌ترين آنهاست براى مردم.